۰۳ دی ۱۳۸۹

درباره مهار بیابان زایی
امروز بعد از مدتها خواستم سری بزنم به وبلاگ محمد درویش- مهار بیابان زدایی- در گوگل جستجو کردم و روی یکی از لینکها کلیک کردم و صفحه فیلترینگ آمد. تعجب کردم و لینکهای دیگر را امتحان کردم و خوشبختانه ارتباط برقرار شد. در آخرین مطلبی که سه روز پیش او روی وبلاگ گذاشته دو مورد هست. یکی درباره فیلتر شدن وبلاگ که با توجه به آنچه شرح دادم احتمالا مشکلی بوده که-اگرچه نه به طور کامل،ولی بهرحال- رفع شده است،البته هنوز تعداد زیادی از تصاویر فیلتر است که این مورد تازه ای نیست و در بسیاری از سایتها و وبلاگها از جمله همین توسعه پایدار هم مدتهاست اتفاق افتاده است. بهرحال از دیدن دوباره این وبلاگ در دنیای مجازی خوشحالم. اما مطلب دیگری که درویش روی وبلاگش گذاشته درباره یکی از ابیات معروف فردوسی است:
دریغ است ایران که ویران شود - - - کنام پلنگان و شیران شود
و بعد از فردوسی از برای این دیدگاهش به این ثروتهای بزرگ طبیعت گله کرده است. اعتراف می کنم که من هم گاهی به دلیل تعصب زیست محیطی هنگام مرور این بیت در ذهنم احساس خوبی نداشته ام، ولی آشکار است که منظور این حکیم فرزانه،نه شیر و پلنگ که انسانهای درنده خو و خالی از صفات انسانی است.محمد درویش نوشته "فردوسی بزرگ اشتباه کرده است" که به نظر من این اظهار نظر شتابزده و بی پروایی است در مورد کسی که واژه حکیم با نام او تجسم می یابد. من فردوسی شناس نیستم و مطالعه اندکی درباره او دارم. اما در مورد جایگاه بلند طبیعت نزد فردوسی شک ندارم و این را می توان با نگاهی به شاهنامه و یا مرور بعضی مقالات نوشته شده در این باره دریافت. برای امتحان سری به سایت
گنجور زدم و شیر و پلنگ را جستجو کردم. چون در حوصله این نوشتار -و البته درتخصص من هم - نیست از ذکر یافته ها خودداری می کنم و به علاقه مندان توصیه می کنم خودشان این جستجو را انجام دهند و نتایج را ببینند. به طور خلاصه می توان گفت شاعری که بسیاری از قهرمانان محبوبش را به شیر و پلنگ تشبیه و یا با آنها مقایسه می کند،نمی تواند نظر بدی نسبت به این جانوران داشته باشد و داوری درباره دیدگاههای شاعران بدون توجه به صنایع ادبی امکان پذیر نیست. وانگهی حتی اگر نظر فردوسی خلاف این هم باشد-که نیست!- درنظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی از دیگر الزامات نقد ادبی است و در زمان فردوسی بحرانی به نام محیط زیست وجود نداشته است.
در پایان،ضمن آرزوی موفقیت برای وهمه نویسندگان و کوشندگان جولانگاه محیط زیست ایران از جمله محمد درویش، به او که گفته دلش را شکسته اند می گویم شکستن دل کسانی که از خواسته هایی فراتر از خود دارند رسم است در این کشور-همچنان که سلطان محمود دل فردوسی را شکست- پس دل قوی دار و همت بلند و سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور!

۳ نظر:

محمد درويش گفت...

درود بر فرهاد عزيز:
ممنون از توجه سزاوارانه شما.
1- چرا نبايد تصور كنيم كه ممكن است فردي "حكيم" باشد و اشتباه هم بكند؟
چرا نمي توان فردوسي را "بزرگ" دانست و عاشقانه به او حرمت نهاد و در عين حال او را معصوم و بري از اشتباه نپنداشته و احتمال درصدي از خطا را به او هم داد.
مگر نمي گوييم كه بشر جايزالخطاست؟
و مگر فردوسي را بشر نمي دانيم؟
نكند شما او را فرشته مي پنداريد؟
در آن صورت بايد يادآوري كنم شما را به داستان فريدون ... آنجا كه فردوسي آشكارا فرشته بودن فريدون را رد مي كند و مي گويد:
فريدون فرخ فرشته نبود
ز مشك و زعنبر سرشته نبود
به داد و دهش يافت آن نيكويي
تو داد و دهش كن، فريدون تويي
.
فردوسي دارد به زبان بي زباني مي گويد: بس است هاله كشيدن دور افراد! همه از يك جنسيم و اگر بر بنياد داد و دهش زندگي كنيم، مي توانيم مانند فريدون محبوب بوده و بر قلبها حكم برانيم. هر چند ممكن است گاه بلغزيم و اشتباه هم بكنيم.
آيا شما اصولاً براي شخصيتي چون فردوسي قايل به اشتباهي هستيد؟!
.
درثاني ايراد من بيشتر از آن كه متوجه فردوسي بزرگ باشد، متوجه ماست كه هزار سال پس از فردوسي زندگي مي كنيم؛ اما اغلب بدون توجه و حساسيت درخور از روي خيلي از بيت ها عبور مي كنيم:
مثلاً چرا هيچكس متوجه نيست كه:
ترحم بر پلنگ تيزدندان
امروز ديگر
ستمكاري بر گوسفندان نيست!
بلكه امروز اين گوسفندان هستند كه با شمار بيش از حد خود دارند بر طبل ناپايداري سرزمين و افزايش فرسايش بادي مي كوبند!
شما درست مي گوييد: سخن فردوسي براي آن زمان كه شمار پلنگان و شيران بيشتر از آدميان بوده، غلط نبوده است؛ اما امروز همه چيز تغيير كرده برادر من! نكرده؟
درود

فرهاد گفت...

درویش عزیز
سپاسگزارم از پاسخ شما. البته هیچکس عاری از اشتباه نیست و من هم از "هاله کشی ها"دلخسته ام. ولی بحث من بیشتر درباره همین بیتی بود که شما نقل کرده بودید تا تحلیل کلی شخصیت فردوسی.نمی گویم هرکس عنوان حکیم داشت مصون از خطاست،می گویم برای قضاوت درباره کسی که "واژه حکیم با نام او تجسم می یابد" باید احتیاط بیشتری به خرج داد. بهرحال،من منظور شما از ذکر آن بیت و دلیل گله شما را فهمیدم و امیدوارم که شما هم منظور فردوسی را فهمیده باشید.همچنان که پیشتر گفتم به نظر من شیر و پلنگی که فردوسی می گوید "کنایه" است از مردمان و حاکمانی که دوست نداشته ایران را تسخیر کند،وگرنه چه جای اشاره به این موضوع بوده؟!
بهرحال شاید این بحث ما بحث انگور و استافیل مولوی باشد.پس گفتگوی بیشتر را می گذارم برای زمانی که همدیگر را رودررو ببینیم.
در ضمن وبلاگ شما رابدون فیلتر شکن می بینم ولی از 30 آذرتاامروز مطلب جدیدی نیست و این کمی نگرانم کرده. هرچه باشد این وبلاگ هرروز به روز می شد.
سرافراز باشید

ناشناس گفت...

فرهاد عزيز
با سلام
اينكه منظور فردوسي از پلنگ و شير چيست و ايا فردوسي به حيوانات ومحيط زيست اهميت لازم را مي داده است يا نه را مي توان با ارجاع به تاريخ زندگي فردوسي و جهان بيني او كاويد يا دست كم نزديك شد.
اما اينكه شير يا پلنگ در متن شعر چه معنايي را مراد ميكند مقوله ي جدايي است با شيوه هاي نقد ادبي و شناخت شگردهاي ادبي مي توان در اين مورد بحث كرد بدون آنكه منظور مولف در نظر داشته شود . مي خواهم بگويم ميتوان هر متن ادبي را بدون ارجاع به مولف نيز كاويد. البته اين شيو ه هاي و كاوش و تفسير نيز روشمند هستند.
من مي توانم بگويم با توجه به متن حماسي و گفتمان موجود در شاهنامه نميتوان از پلنگ وشير لزوما ضديت فردوسي با محيط زيست را نتيجه گرفت .هرچند كه اگر وي با محيط زيست سازگار نباشد شايسته ي شماتت است.
من از متن شاهنامه( انچه كه خوانده ام ) ناسازگاري با محيط زيست را استنباط نكردم.

البته خود اين مقوله مي تواند موضوع بحث باشد.ه
ابوالحسن

Free counter and web stats