۲۳ بهمن ۱۳۸۸

داستانِ نوشتن من
دروبلاگ
دوستداران حیوانات و محیط زیست دعوت شده ام تا در بحثی درباره دلایل کم کاری وبلاگ نویس های محیط زیست شرکت کنم. فکر می کنم نیاز به بحث زیادی نداشته باشد. موضوع تقریبا روشن است. وبلاگ نویسهای محیط زیست باید نکته ای نگران کننده یا امیدوارکننده ببینند تا درباره اش بنویسند. درشرایط کنونی با مسایل نگران کننده ای به وسعت همه مساحت ایران؛ شاید بسیاری با خود بیندیشند
"خانه از پای بست ویران است -- خواجه در بند نقش ایوان است" و بنابراین شاید نه مشکلات زیست محیطی برایشان اهمیت گذشته را داشته باشد و نه معدود نکات مثبت موجود بتواند به وجدشان آورد تا آنها را با دیگران درمیان بگذارند. این نظر من درباره دیگران؛ واما درباره خودم با استناد به آمار و زمان نوشته های وبلاگ که شما هم می توانید آن را ببینید موضوع برعکس است. تعداد پستها (نوشتارها) در سال اول17 و در سال دوم 14 و در سال سوم 57 بوده است( جالب است باز هم 57). پس کم کاری در کار نبوده است. حالا این سوال پیش می آید که چرا هنوز می نویسم؟ به این دلایل:
شاید به اندازه دیگران واقع بین نبوده ام.
به قول حافظ:
صوفیان واستند از گرو می همه رخت --- خرقه ماست که در خانه خمار بماند
و یا شاید؛
کار قابل توجه دیگری از دستم برنمی آید.
احساس می کنم نباید بگذارم کورسوی شعله دغدغه های زیست محیطی در این هیاهوها گم شود.
افزایش شدت و تعداد ضربات مهلک برپیکر محیط زیست کشور را می بینم و نمی توانم بی تفاوت بمانم.
و محیط زیست را بستری می دانم که بدون حفظ آن امکان تحقق رویای هیچ ملتی وجود نخواهد داشت.
اما چرا بیشتر نمی نویسم؟ به این دلیل ساده که وقت بیشتری ندارم!
حالا که بحث به اینجا کشید بگذارید دو نکته که قبلا می خواستم بگویم را هم همین جا اضافه کنم. وبلاگ نویسی نوشتن مقاله های علمی و تحقیقی من را به صفر نزدیک کرده ولی با توجه به خنثی بودن اثر این مقالات در ایران، وبلاگ نویسی را ترجیح داده ام. نکته دیگر آنکه چارچوب خاصی برای فضای این وبلاگ مشخص نکرده ام. آمیزه ای از مسایل محلی،ملی و جهانی در چارچوب خبر،گزارش، تحلیل، نقل قول،معرفی، برداشتهای شخصی و گاه توضیحهای علمی کوتاه نوشته های من را تشکیل داده است.
کوتاه نویسی و به روز نویسی و توضیح موضوعات اساسی درباه محیط زیست و توسعه پایدار رهیافتی بوده که برای اثربخشی این وبلاگ به کار گرفته ام. راستش خودم هنوز زیاد راضی نیستم دیگران را نمی دانم. بهرحال کوشیده ام شمعی در یک دشت تاریک روشن کنم و امیدوارم همراه با دیگر شعله ها فانوسی شود.
به قول اقبال: هسـتم اگــر مــی روم.

هیچ نظری موجود نیست:

Free counter and web stats