دموکراسی
حدود دو سال پیش بود که به مناسبتی در یکی از نشست های سازمانهای غیردولتی شرکت کردم. هدف نشست، ارزشیابی یکی از پروژه های انجام شده بود و مانند بسیاری دیگر ازنشست های مشابه، در آن بحثهای موافق و مخالف زیادی درگرفت. یکی از چیزهایی که در آن میان ذهنم را به خود مشغول کرده بود، استفاده زیاد از واژه های دموکراسی و دموکراتیک توسط حاضران بود که به نظر می رسید گاه اهدافی غیردموکراتیک، خودخواهانه و منفعت طلبانه را دنبال می کند و در مواردی هم گوینده آن را فقط به عنوان یک کلمه خوش آهنگ و دهن پرکن به کار می برد. بالاخره طاقت نیاوردم و مخالفتم را با تکرار زیاد و نابجای این کلمه بیان کردم و گفتم بهتر است قبل از کاربردو تکرار زیادآن ببینیم معنای آن چیست؟! در زمان استراحت با دو خانم متخصص در علوم اجتماعی هم صحبت شدم که یکی از آنها استاد دانشگاه بود.این استاد بزرگوار که ظاهرا گفته مرا ناآگاهی مفرط از بدیهیات تلقی کرده بود توضیح داد که دمو یعنی مردم و دموکراسی یعنی حاکمیت مردم! این تعریفی ابتدایی بود که سالها پیش در فرهنگ سیاسی داریوش آشوری دیده بودم. اما وقتی به عنوان یک ملت،یک نسل ویا یک گروه مدعی اندیشه، دموکراسی را تجویز و دنبال می کنیم این تعریف کافی نیست و بایدجنبه های گوناگون آن روشن شود.
این جریان و موارد مشابه دیگرمدتها من را به فکر واداشته بود. اگر دموکراسی دستاویزی است که عده ای به اسم مردم منافع یا حرف خودشان را با آن به پیش می برند پس چه امیدی به آن هست و این همه زحمت برای چه؟! آیا تنها با رای گرفتن و نظر اکثریت را اجرا کردن می توان دموکراسی را محقق ساخت؟
این پرسش با من بود تا موفق به سفر به هندوستان شدم. در این سفر بود که دموکراسی را از نزدیک دیدم. بیش از یک میلیارد و صد میلیون نفر با صدها دین،مذهب، فرقه و زبان با هم و در کنار هم در مسالمت زندگی می کنند ونسبت به جمعیت و تنوع و تفاوت اجتماعی موجود،تنش و اختلاف بین آنها ناچیز و نزدیک به صفر است. یکی از دوستان که پس از بازگشت از سفر درباره هند با هم صحبت می کردیم می گفت آقای کلینتون پس از سفرش به هندوستان در زمان ریاست جمهوری خود، گفته بود از بزرگترین از دموکراسی دنیا بازدید کردم! به نظر من این جمله مهم است، چرا که از زبان رییس جمهور کشوری بوده که خود معروف به مهد دموکراسی است.
در هند مردمی را می بینی بودایی، هندو، سیک، مسلمان،... واز نژادها و اقوام مختلف که همه در قالب ملتی واحد وبا هدفی مشترک استقلال خود را پاس می دارند و مسیر پیشرفت را طی می کنند.(نمی گویم هندوستان کعبه آمال است. هند نیز مانند دیگر کشورهای در حال توسعه نقایص بسیاری دارد که در فرصتهای دیگر به برخی از آنها که اشاره خواهم کرد.)
به نظر من آنچه که دمکراسی را درهندوستان متمایز و برجسته می سازد و به آن معنا می دهد، جاری بودن "روح دموکراسی" در این کشور است و آن عبارت است از "ظرفیت بالای جامعه برای پذیرفتن دیگران، فارغ از تفاوتهای موجود" . درسی که نمونه هند می آموزد این است که دموکراسی نه با سلطه اکثریت، که با مستثنی نکردن گروهها -اعم از اکثریت و اقلیت- می تواندتامین شود. علتهای ایجاد این ظرفیت خود نیاز به بحث و بررسی زیادی دارد ولی در این رابطه، دو علت عمده به نظرم می رسد.اول آن که هندیها اغلب به آنچه که دارند راضی هستند و دوم؛ روحیه آرام و به دور از خشونت هندیهاست که نقش بسزایی در تحقق دموکراسی درهندوستان داشته وبه نظر می رسد تا حد زیادی ریشه در تعالیم فرهنگی و دینی آنها دارد.
بنابراین شاید بتوان دگرپذیری، احترام عملی به حقوق دیگران و عدم خشونت را از الزامات و الفبای دموکراسی دانست که بدون آنها دموکراسی فقط در حد یک لفظ زیبا باقی خواهد ماند. دمو کراسی بایداز خانه های ما آغاز و از کودکی آموخته شود.
حدود دو سال پیش بود که به مناسبتی در یکی از نشست های سازمانهای غیردولتی شرکت کردم. هدف نشست، ارزشیابی یکی از پروژه های انجام شده بود و مانند بسیاری دیگر ازنشست های مشابه، در آن بحثهای موافق و مخالف زیادی درگرفت. یکی از چیزهایی که در آن میان ذهنم را به خود مشغول کرده بود، استفاده زیاد از واژه های دموکراسی و دموکراتیک توسط حاضران بود که به نظر می رسید گاه اهدافی غیردموکراتیک، خودخواهانه و منفعت طلبانه را دنبال می کند و در مواردی هم گوینده آن را فقط به عنوان یک کلمه خوش آهنگ و دهن پرکن به کار می برد. بالاخره طاقت نیاوردم و مخالفتم را با تکرار زیاد و نابجای این کلمه بیان کردم و گفتم بهتر است قبل از کاربردو تکرار زیادآن ببینیم معنای آن چیست؟! در زمان استراحت با دو خانم متخصص در علوم اجتماعی هم صحبت شدم که یکی از آنها استاد دانشگاه بود.این استاد بزرگوار که ظاهرا گفته مرا ناآگاهی مفرط از بدیهیات تلقی کرده بود توضیح داد که دمو یعنی مردم و دموکراسی یعنی حاکمیت مردم! این تعریفی ابتدایی بود که سالها پیش در فرهنگ سیاسی داریوش آشوری دیده بودم. اما وقتی به عنوان یک ملت،یک نسل ویا یک گروه مدعی اندیشه، دموکراسی را تجویز و دنبال می کنیم این تعریف کافی نیست و بایدجنبه های گوناگون آن روشن شود.
این جریان و موارد مشابه دیگرمدتها من را به فکر واداشته بود. اگر دموکراسی دستاویزی است که عده ای به اسم مردم منافع یا حرف خودشان را با آن به پیش می برند پس چه امیدی به آن هست و این همه زحمت برای چه؟! آیا تنها با رای گرفتن و نظر اکثریت را اجرا کردن می توان دموکراسی را محقق ساخت؟
این پرسش با من بود تا موفق به سفر به هندوستان شدم. در این سفر بود که دموکراسی را از نزدیک دیدم. بیش از یک میلیارد و صد میلیون نفر با صدها دین،مذهب، فرقه و زبان با هم و در کنار هم در مسالمت زندگی می کنند ونسبت به جمعیت و تنوع و تفاوت اجتماعی موجود،تنش و اختلاف بین آنها ناچیز و نزدیک به صفر است. یکی از دوستان که پس از بازگشت از سفر درباره هند با هم صحبت می کردیم می گفت آقای کلینتون پس از سفرش به هندوستان در زمان ریاست جمهوری خود، گفته بود از بزرگترین از دموکراسی دنیا بازدید کردم! به نظر من این جمله مهم است، چرا که از زبان رییس جمهور کشوری بوده که خود معروف به مهد دموکراسی است.
در هند مردمی را می بینی بودایی، هندو، سیک، مسلمان،... واز نژادها و اقوام مختلف که همه در قالب ملتی واحد وبا هدفی مشترک استقلال خود را پاس می دارند و مسیر پیشرفت را طی می کنند.(نمی گویم هندوستان کعبه آمال است. هند نیز مانند دیگر کشورهای در حال توسعه نقایص بسیاری دارد که در فرصتهای دیگر به برخی از آنها که اشاره خواهم کرد.)
به نظر من آنچه که دمکراسی را درهندوستان متمایز و برجسته می سازد و به آن معنا می دهد، جاری بودن "روح دموکراسی" در این کشور است و آن عبارت است از "ظرفیت بالای جامعه برای پذیرفتن دیگران، فارغ از تفاوتهای موجود" . درسی که نمونه هند می آموزد این است که دموکراسی نه با سلطه اکثریت، که با مستثنی نکردن گروهها -اعم از اکثریت و اقلیت- می تواندتامین شود. علتهای ایجاد این ظرفیت خود نیاز به بحث و بررسی زیادی دارد ولی در این رابطه، دو علت عمده به نظرم می رسد.اول آن که هندیها اغلب به آنچه که دارند راضی هستند و دوم؛ روحیه آرام و به دور از خشونت هندیهاست که نقش بسزایی در تحقق دموکراسی درهندوستان داشته وبه نظر می رسد تا حد زیادی ریشه در تعالیم فرهنگی و دینی آنها دارد.
بنابراین شاید بتوان دگرپذیری، احترام عملی به حقوق دیگران و عدم خشونت را از الزامات و الفبای دموکراسی دانست که بدون آنها دموکراسی فقط در حد یک لفظ زیبا باقی خواهد ماند. دمو کراسی بایداز خانه های ما آغاز و از کودکی آموخته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر